از روز ازل به خاطـــرچشمانت
نا دیده سیاه دانه ی چشمانت
کرده ست دلم بهانه ی چشمانت
افسوس که بهردل من جایی نیست
ای عشق درآشیانه ی چشمانت
***
از روز ازل به خاطـــرچشمانت
مجنون شده است وشاعرچشمانت
دارد دل من،اجازه ،روزی بشود
درکوچه ی عشق، عابرچشمانت
به جنگل که میروی برایم عصایی بیاور … این عذاب تنهایی پیرم کرده است !